People of God مـلــــــــت خـــــــــــدا

تفسیر و ارائه آثار مولانا و شمس تبریزی توسط استاد هیچ Interpretation and presentation of Maulana Rumi and Shams Tabrizi's works

People of God مـلــــــــت خـــــــــــدا

تفسیر و ارائه آثار مولانا و شمس تبریزی توسط استاد هیچ Interpretation and presentation of Maulana Rumi and Shams Tabrizi's works

سلسله کلاسهای قطره-جلسه33 بخش1


به نام آن هستی بخش متعال

قطره ای دانش که بخشیدی ز پیش                        متصل گردان به دریاهای خویش


تغذیه غلط ناخودآگاه

بحث این جلسه راجع به  تغذیه غلط ناخودآگاه است. این یکی از مهم ترین موضوعاتی است که ما به آن پرداخته ایم و به امید خدا در این جلسه بحث مبسوطی از این موضوع داشته باشیم. قبل از اینکه وارد بحث تغذیه غلط ناخودآگاه  شویم،  مسئله مهم تر خود تغذیه ناخودآگاه است. صحیح و غلط بودن آن بحث بعدی است.

99% مردم نسبت به این قضیه هیچ اطلاعی ندارند که تغذیه  ناخودآگاه چقدر مهم است. بشر برای تغذیه جسم خیلی تلاش می کند تا بهترین غذاها و خوراکی ها را تهیه کند و به تغذیه جسم خیلی هم اهمیت می دهد ؛ ولی به تغذیه ناخودآگاه هیچ گونه اهمیتی نمی دهد. می توانیم بگوییم 99% مردم این چنین هستند و اگر بشر به نقطه امروز رسیده، صرفا دلیلش  همین توجه نکردن به تغذیه صحیح ناخودآگاه است.

من در اینجا پرانتزی باز می کنم؛ (همه به دنبال بهترین هستند. حالا این سوال مطلبی که گفتیم، یعنی تغذیه ناخودآگاه را بیشتر روشن می کند.  همه به دنبال این هستند که بهترین مقام را بدست بیاورند، بهترین مسکن را بدست بیاورند، بهترین همسر را بدست بیاورند، بالاترین پول و ثروت را بدست بیاورند، بهترین کت و شلوار را بپوشند. بهترین ماشین را داشته باشند، بهترین شخصیت را داشته باشند. همه به دنبال بهتریننند. ولی چرا در موقع انتخاب، بدترین را انتخاب میکنند؟ خوب توضیح بیشتری می خواهد. در واقع ما به عنوان یک انسان همواره باید به دنبال این بهترین باشیم: تجلی والاتری از حیات، تجلی تمام عیار زندگی؛ این را همه دوست دارند که زندگی هایشان تمام عیار باشد ولی در موقع انتخاب چه اتفاقی می افتد؟  برعکس می شود، تجلیات خویش حقیر را انتخاب می کنند.  این یک مطلب پرانتزی بود.

پرانتز دوم: (بزرگترین اشتباه بشر در گذشته، امروز و آینده چه هست؟  بزرگترین اشتباه او این است که به جای اینکه به گسترش جهان درون بپردازد و جهان درون را باز کند، چرا که این چیزی است که خدا از ما می خواهد.  به گسترش جهان بیرون پرداخته است و دقیقا با این اشتباه بزرگ به یک مسمومسیت معنوی گرفتار شده. انسان راه را اشتباه طی کرده).

 پرانتز سوم: (تعریفی که ارسطو از انسان ارائه داده تعریفی مکانیکی است. یعنی انسانهای مکانیکی را تعریف کرده. در بحثهای بعدی راجع به این موضوع بیشتر صحبت می کنیم: یعنی "انسانهای مکانیکی و انسانهای فرا مکانیکی".  تنها انسانهای فرامکانیکی می توانند با خدا ارتباط بر قرار کنند و خویش حقیر را کنترل کنند. این هنرشان است. یعنی هنر زندگی در دست انسانهای فرا مکانیکی است. انسانهای مکانیکی را ارسطو این گونه تعریف کرده است: حیوان ناطق. ولی وقتی این تعریف را به مولانا می سپاریم؛ می گوید انسان یک موجود معنوی است. اگر معنا به او نرسد و به عالم معنا وصل نشود او هرگز  انسان نیست. چنانچه در یکی از غزلهایش میگوید که انسانم آرزوست و من به دنبال انسان واقعی و کامل هستم. انسانی که معنوی باشد لذا اسم کتابش هم مثنوی معنوی است. مثنوی معنوی و برای انسانهایی کاربرد دارد که بخواهند به سوی عالم معنا بروند. اما انسانهایی که مسمومیت معنوی پیدا کرده اند اختلال ذهنی پیدا می کنند، اینها هرگز بویی از انسان بودن واقعی نخواهند برد.

 خب با این سه مقدمه ای که عرض کردیم الان متوجه می شوید، تغذیه غلط ناخودآگاه تمام اینها را به وجود می آورد. تغذیه غلط نا خودآگاه باعث می شود که ما مسمومیت معنوی پیدا کنیم. باعث می شود که به جای جهان درون  جهان بیرون را انتخاب کنیم. باعث می شود به جای اینکه بهترین را انتخاب کنیم، بدترین را برگزینیم. باید بفهمیم که تغذیه غلط ناخودآگاه چه پیامدهایی دارد؟ اولین کاری که تغذیه غلط ناخودآگاه می کند ، طبیعت متلون ذهن را بیدار می کند. یعنی یک غول در درون ما بیدار می شود. طبیعت متلون ذهن همان چیزی که ما نباید به او اعتماد  کنیم ولی متاسفانه اعتماد می کنیم.

به ذهن هیچ گاه نباید اعتماد کرد. چرا؟ چون خیانت کار و دروغگو است. همه چیز را برای ما  صحنه سازی می کند. نمایشگاه عجیب و غریبی برای ما بوجود می آورد و یک قسمت از آن هم عبارتست از توهم. این توهم را هم ما باید در خودمان کشف کنیم که این خود بحث دیگری است. طبیعت متلون ذهن، ما را به کجا سوق می دهد؟ با این تغذیه غلط نا خودآگاه؟ وارد جهان تاریک منفی میشویم. در جهان تاریک منفی همراه با بیگانگان در حضور. که این بیگانگان در حضور به ما حمله می کنند. عناصر بیگانه ای که نامرئی هستند و برای ما شخصیت های انبوهی می سازند و ما دیگر نمی دانیم کی هستیم. بیشتر این شخصیتهای انبوه در هنرپیشه های تئاتر و سینما دیده می شود و نیز افرادی که در موسیقی عامیانه کار می کنند. این شخصیت های متعدد در این انسان رخنه می کند و به قول مولانا که می فرماید: از این  دو هزار من و ما، ای عجبا من کدام منم؟ و در ادامه میگوید این عناصر بیگانه را یک به یک بیرون کنید. بیگانگان را یک به یک بیرون کنید. انسان باید قدرتی درونی در خود کشف کند و با یک جارو که در دستش گرفته تمام این عناصر بیگانه را بیرون کند و فقط خودش باشد.  استاد به ما می گوید که من ترجیح می دهم که خودتان باشید. نقش هیچ کس دیگری را بازی نکنید.  در زندگی که دارید نقش خودتان را بازی کنید. پس متوجه شدید  تغذیه غلط ناخودآگاه باعث می شود ما اینگونه مسموم شویم. مسمومیت معنوی پیدا کنیم. در تربیت ما هم خیلی تاثیر می گذارد. تربیت غلط، رفتار غلط.  وقتی تربیت غلط شد، رفتار هم غلط خواهد شد. در بحث تربیت خواهیم گفت که تربیت صحیح کدام است و وقتی تربیت صحیح بود، رفتار ما هم صحیح خواهد بود.

 تغذیه صحیح ناخودآگاه به عهده کیست؟ چه کسی به ما تغذیه صحیح ناخودآگاه می دهد؟  فقط یک استاد واقعی.  یک استاد واقعی که ما اسمش را می گذاریم  کلید اسرار، اسرار آگاهی معنوی در دست او هست. او این تغذیه صحیح را به ما مرحمت می کند. ما را به طرف جهانهای نور می برد. یکی از مهمترین کارهایی که استاد واقعی یعنی راهنمای حقیقی برای ما انجام می دهد  این است که کنترل ذهن را به ما آموزش می دهد. که ذهن را چه طور کنترل کنیم ؛ نه اینکه ذهن ما را کنترل کند، ما باید ذهن را کنترل کنیم. حالا این کنترل ذهن چه فایده ای دارد ؟  این مجوز و پاسپورتی هست برای گذرکردن از لایه های هفت گانه پرده  توهم.  ما با این مجوز از هفت پرده توهم رد می شویم: با کنترل ذهن و تزکیه، در آینده خواهم گفت که تزکیه به چه معنا است.  مولانا یک تمثیل زیبا در مثنوی نوشته که آن به ذهن بسپارید (در آن، یک استاد واقعی، یا فرمانروا و یا حاکم تشبیه شده به یک حوض، که داخل این حوض آب شیرینی هست. دور تا دور این حوض لوله هایی تعبیه شده، چون داخل این حوض آب شیرین هست قطعا در داخل این لوله ها هم آب شیرین جاری است. یعنی هر کسی از این حوض آب شیرین می خورد. اما استاد کاذب، راهنمایی که واقعی نیست،  تشبیه شده به یک حوض که پر از آب شور است، در نتیجه هر کس که کنار این حوض بیاید، آب شور می خورد. این تمثیل بسیار زیبایی است که مولانا در مثنوی به کار برده است. زندگی شیرین را استاد به ما عطا می کند، ولی زندگی هایی که پر از تلخی و تلخ کامی هست مربوط می شود به اساتید کاذب. اساتید کاذب در جهان تاریک منفی هستند و ما را به فضایی پر از دلسردی و عجز و نا امیدی  وارد می کنند. به افرادی که در اطراف شما هستند نگاه گنید تا متوجه شوید که آنها چه استادی داشته اند، آدمهایی که دلسرد هستند و دچار عجز، ناتوانی و شکست می شوند، دقیقا به خاطر همین تغذیه غلط ناخودآگاه است که از دست این اساتید گرفته اند. ببینید که سرانجام تغذیه غلط ناخودآگاه به کجا می رسد و انسان چه طور نابود می شود.

اما تغذیه صحیح ناخودآگاه...  استاد با ما چه می کند؟ چنان دقیق ما را راهنمایی می کند که به هسته مرکزی خودمان که روح است وارد می شویم. استقرار در مرکز وجودمان، مرکز روح. لازمه اش این است که ما راهی را طی کرده باشیم؛ لایه های عمیق روح را پشت سر بگذاریم، لایه به لایه تا به آن هسته مرکزی برسیم. وقتی به هسته مرکزی رسیدیم در آنجا ما احساس قدرت می کنیم؛ یعنی قدرت درونی ما بیدار می شود و عجب قدرت سهمگینی دارد  این نیرو که درون ما هست. وقتی که فعال می شود، روح شتاب پیدا می کند و بارها و بارها گفتم، روح باید شتاب داشته باشد. در تغذیه نادرست ناخود آگاه، روح همراه با احساس دلسردی، شکست و ناتوانی به خواب می رود. چون احساس شکست را در خود می بیند و قدرتی هم ندارد که کاری کند، مجبور می شود به الکل رو بیاورد. به دنبال نوشینی هایی می رود که او را مست و از خود بیخود کند و به خلسه مصنوعی ببرد. مواد مخدر می کشد، به جنون و اختلالات ذهنی گرفتار می شود؛ اینها نتایج تغذیه غلط ناخودآگاه است که جهان امروز به آن گرفتار شده است.  یعنی به بن بست رسیده، یک بن بست معنوی. الکلیسم، مواد مخدر و قتل بیداد می کند. اینها نتایج تغذیه غلط ناخودآگاه است؛ یعنی احساس امنیت از انسانها گرفته شده. اگر بخواهیم بحث را ادامه بدهیم که تغذیه غلط ناخودآگاه چه طور انسان را به ناکامی فرو می برد شاید باعث ملال شما شود ولی همین قدر باید بفهمیم که سریع تغذیه ناخودآگاه خود را باید عوض کنیم. رفتن از تغذیه غلط ناخودآگاه به تغذیه صحیح ناخودآگاه. وقتی لایه های عمیق روح را طی کردیم و به مرکز روح رسیدیم به دانش عینی بر خورد می کنیم. دریافت دانش عینی یعنی کشف معانی.

دریافت های نامحدود در تغذیه صحیح ناخودآگاه. اگر دریافت های ما نامحدود بود روح ما هیچگاه سرگردان نمی شد. ولی وقتی دریافت ها محدود می شود با غلط اندیشی و افکار آلوده، روح سرگردان می شود. ما یک دانش بی پایان می خواهیم. دانش عینی یعنی کشف معانی، این در ما قدرت ایجاد می کند. جایی که خدا به من توفیق داده، 5000 رمز از دیوان شمس استخراج کردم؛ به علاوه اینکه نقاط بسیار حساس  و نکات بسیار مهم مثنوی را هم استخراج کردیم؛ در مورد عشق هم 3000 رمز در کتابی به نام عشق هزار رمز نرگس مخمور، نوشه ایم. باز هم من حس می کنم دریافت ها کم است. باید دریافتها را نامحدود کرد. وقتی دریافتها نامحدود شد  انسان آرامش خاصی پیدا می کند البته هیچگاه شما به یک جایی نمی رسید که بگویید تمام شد. همیشه یک قدم برای برداشتن داریم. یک قدم  برای رسیدن به کمال داریم[که] به مقصد برسیم. کشف معانی یکی از زیباترین وجه زندگی ما است.

وجه زیبای زندگی و هنر زندگی این است که به کشف معانی برسیم. خدا ما را به اینجا آورده که به این کشف ها برسیم. نه که بازی کنیم. بعد هم دور خودمان بچرخیم. فرصتی که به ما داده اند به نام فرصت طلایی برای کشف این معانی است. این هنر زندگی و وجه زیبای زندگی است  که ما  می توانیم به آن برسیم. هنر عشق ورزیدن یعنی کشف معانی، یکی از کارهایی که کشف معانی برای ما انجام میدهد... با این قدرتی که خدا به ما داده به نام کشف معانی هم کشف حقیقت می کنیم هم کشف زنجیر نهان. نصف  راه طی طریق حقیقت مربوط به کشف زنجیر  نهان است؛ یعنی آن نیروی منفی نامرئی که به ما تیر می زند. از یک نقطه  نامعلوم انسانهای مکانیکی را کنترل می کند.  انسانهای مکانیکی تحت کنترل اند. در جهان  ماده و در زمین، انسان مکانیکی تحت کنترل است؛ و فقط انسانهای فرامکانیکی کشف می کنند که  زنجیری نهان هست. مولانا در یکی از غزلهایش اشاره می کند که نه زنجیری هست نه بندی هست پس چرا پای همه بسته شده ما که زنجیری نمی بینیم، در یک غزل دیگر اشاره می کند به زنجیر نهان. ما با زنجیر نهان بسته شده ایم.  بنابراین دو تا کشف برای ما اتفاق می افتد، کشف زنجیر نهان و کشف حقیقت. در کشف زنجیر نهان ما به چه چیز مهمی دست پیدا می کنیم؟  خویش حقیر که دائم تجلی می کند   و ما را سرگرم می کند.  ما این تجلیات خویش حقیر را شناسایی می کنیم  و منهدم می کنیم. البته به این سادگی نیست خیلی، کار دارد. انهدام تجلیات خویش حقیر و تخریب جبر مکانیکی. من یک طرحی کشیده ام و انشاالله آن طرح را آقای گودرزی تکمیل کند. وظیفه واقعی ما دو تا کنترل است؛ یک انسان فرامکانیکی دو تا سر را به دستش گرفته. یک سر کنترل ذهن است و یک سر کنترل خویش حقیر؛ چون خویش حقیر از ذهن بیرون آمده.  ذهن اینقدر قدرتمند است که حتی می تواند برای ما خدا بسازد. یک  خدای ساختگی درست می کند و می گوید این را پرستش کن. و یک نفس هم برای ما درست می کند، نفس ثانی. که من دوم است. المثنی من اصلی هست، اما من واقعی نیست! مولانا میگوید ما دو تا من داریم یکی من واقعی، یکی من غیر واقعی. من غیر واقعی باید برای من واقعی قربانی شود. قربانی شدن به معنای انهدام و تخریب است. بنابراین در آن طرح دو تا سر کشیده ام که یکی کنترل ذهن است و یکی کنترل خویش حقیر یعنی دائما ما باید این دو را کنترل کنیم تا بتوانیم به یک انسان فرامکانیکی تبدیل شویم ؛ انشاالله در یکی از بحث ها مفصل در مورد انسانهای مکانیکی و انسانهای فرا مکانیکی خواهیم گفت. الان شاید یک خلاصه ای در ذهنتان آمد. انسان مکانیکی انسانی است که  تغذیه غلط نا خودآگاه می کند و انسان فرا مکانیکی کسی است که تغذیه صحیح ناخودآگاه دارد. تربیت را هم الان فهمیده اید؛  تربیت صحیح مربوط می شود به رفتار صحیح. تربیت صحیح مربوط می شود  به انسانهای فرامکانیکی  که رفتارشان هم قطعا صحیح است و تربیت غلط و رفتار غلط مربوط می شود به انسانهای مکانیکی که تغذیه غلط ناخودآگاه داشته اند.