چیزی که مولانا به صورت رمز بیان کرده. به این زیبایی
تفسیر می شود که شناخت معنوی یعنی اینکه شما باید تبدیل
بشوی به خود شیء. باید بسوزی، یعنی چی باید بسوزی؟ یعنی
منِ تو باید سوخته بشود، اون منِ تو که شخصیت تو را درست کرده
بنام نفس و انحرافات پنج گانه است باید سوخته بشود. البته غزلی
بسیار زیبا داریم که وقتی به این غزل رسیدیم که اشاره می کند آن
زمانی که با خودی یار کناره گیردت و آن زمان که بیخودی یار کنار
گیردت. زمانی که با خودی ابر غم و غصه ای ولی وقتی که بیخود
میشوی ، غم و غصه از تو دور می شود.
یک غزل بسیار پر فراز و نشیبی است که مولانا درباره باخودی ,
بیخودی گفته. این با خود بودن، که گاهی وقتها از آن بعنوان من و
ما تعبیرکرده. می گوید من بی من و تو بی تو، یعنی نه منیت برای
من باقی می ماند و نه تویی برای تو باقی میماند. این همان
شناخت معنوی است که تو باید منِ انسان سوخته بشود، البته من
غیرواقعی . تا هویت واقعی ما که معنویت خالص هست و زندگی
خالص و ادراک خالص است ، تجلی می کند