People of God مـلــــــــت خـــــــــــدا

تفسیر و ارائه آثار مولانا و شمس تبریزی توسط استاد هیچ Interpretation and presentation of Maulana Rumi and Shams Tabrizi's works

People of God مـلــــــــت خـــــــــــدا

تفسیر و ارائه آثار مولانا و شمس تبریزی توسط استاد هیچ Interpretation and presentation of Maulana Rumi and Shams Tabrizi's works

در دیدگاه مولانا انقلاب برگشتن به سوی خانه حقیقی است


بخشی از سخنان استاد هیچ در کلاس قطره:


مولانا در غزل 304 می فرماید:

هم ز حق رستیم اول در جهان            هم بدو وا می رویم از انقلاب

روح ما از عشق بوجود آمده و باز رویم سوی حق از انقلاب... باز یک انقلابی در درون ما رخ می دهد؛ یعنی از من غیر واقعی به من واقعی سفر می کنیم و به سوی حق بر می گردیم.




انقلابی که مولانا به کار برده یعنی چه ؟ قطعا فرق می کند با انقلاب های دیگری که بقیه به کار می برند. مولانا می گوید: باز گردید به انقلاب حقیقی، کی ما را برد خانه؟ من خانه نمی دانم. در دیدگاه مولانا انقلاب برگشتن به سوی خانه حقیقی است. نباید در جهان بیرون انهدام و تخریب باشد؛ مثلا انسانها را منهدم کرد، تخریب و نابود کرد؛  می گوید انهدام و تخریب باید در درون اتفاق بیافتد،




 انهدام چه چیزی؟ و تخریب چه چیزی؟ انهدام تجلیات خویش حقیر.

یعنی هر چه خویش حقیر ما تجلی می کند.

هنر واقعی این است که در طول شبانه روز مشغول انهدام و تخریب در درون باشیم. نه انهدام و تخریب در بیرون، آدم ها را بکشیم، خانه ها را خراب کنیم. مردم  را آواره کنیم. ترس و واهمه در زمین ایجاد کنیم. این معنای انقلاب نیست. معنایش این است که شما در درون تجلیات خویش حقیر را منهدم کنید

 دوم تخریب جبر مکانیکی. آنوقت به تعادل می رسید و مثل خدا می شوید.



یک کلمه: "بود"



خدا چه تعریفی داشت؟

یک کلمه: "بود"

هیچ وقت خدا نابود نمی شود، هیچ وقت خدا منهدم نمی شود.

هیچ وقت خدا تخریب نمی شود.

صد گوش نوام باز شد از راز شنیدن     بی بود دهنده نتوان زادن و بودن

بودن ما به بود اوست. شعری هست: بودنم از بودنت، نبودنم از نبودنت. یعنی تا وقتی من هستم که تو هستی، وقتی تو را نداشته باشم من هم نیستم. من در حالت نبود قرار می گیرم. پس دقت کنید، ما وقتی به حالت تعادل می رسیم که در درون انهدام و تخریب داشته باشیم .

هر کس که تعادل تو را به هم می زند، او از تو قوی تر است.

 پس تمرینی که ما باید انجام دهیم، تمرین تعادل است. چه طور ما به تعادل می رسیم؟ با انهدام و تخریب در درون.

برعکس، من غیر واقعی در بیرون انهدام و تخریب دارد، چون چشم روحش بسته است. ضریب ادراکش پایین است؛ پس به اعتقادات سنتی رو می آورد و بعد از آن غرق در مقولات منفی می شود. شما نباید از من غیرواقعی هیچ انتظارعشق داشته باشید. این آدم هیچگاه نمی تواند عشق بورزد، فقط می خواهد در زمین فرمانروایی کند. و حکومت کند.


ولی اگر به دنبال من واقعی آمدیم.  من واقعی چه طور شکل می گیرد ، خدا همین انسان را دوست دارد، همین روح را دوست دارد، یعنی کسی که تعلیم درون را یاد گرفته، تعلیم درون یعنی:
 بی گوش سِر شنیدن، بی دیده ماه دیدن

انبوهی اسرار

 از سخنان استاد هیچ در کلاس قطره (بدون ویرایش)


"مولانا می فرماید : من اینقدر اسرار دارم، انبوهی اسرار، که اگر حلاج (منصور حلاج) بفهمد قصد دار زدن مرا می کند . همان حلاجی که بخاطر اَسرار خود که گفت (انالحق) اعدام شد .حالا در غزلی خواندیم که مولانا می فرماید :

ما به بغداد جهان جان اناالحق می زدیم     

پیش از آن کاین دار و گیر و نکته منصور بود

شهر تبریز ار خبر داری بگو آن عهد را    

آن زمان کی شمس دین بی شمس دین مشهور بود

اینجا بحث هایی هست که با مطالبی که در دانشگاه ها کسی شاید دو کلاس درس پاس کرده باشد هیچ ارتباطی ندارد. اینجا انبوهی اسرار است. به عنوان مثال وقتی من اعلام می کنم 5000 رمز و اسرار از دیوان شمس بیرون کشیده ام، به اندازه توان من بوده است و شما اگر می توانید بیشتر استخراج کنید . چرا ؟ چون باز هم جای کار دارد . هر بیت و کلمه ای که مولانا در دیوان شمس و یا مثنوی بیان می کند هرکدام یک راز است . شما هیچ حرف اضافه ای در گفتار استاد مولانا نمی بینید."