خدا چه تعریفی داشت؟
یک کلمه: "بود"
هیچ وقت خدا نابود نمی شود، هیچ وقت خدا منهدم نمی شود.
هیچ وقت خدا تخریب نمی شود.
صد گوش نوام باز شد از راز شنیدن بی بود دهنده نتوان زادن و بودن
بودن ما به بود اوست. شعری هست: بودنم از بودنت، نبودنم از نبودنت. یعنی تا وقتی من هستم که تو هستی، وقتی تو را نداشته باشم من هم نیستم. من در حالت نبود قرار می گیرم. پس دقت کنید، ما وقتی به حالت تعادل می رسیم که در درون انهدام و تخریب داشته باشیم .
هر کس که تعادل تو را به هم می زند، او از تو قوی تر است.
پس تمرینی که ما باید انجام دهیم، تمرین تعادل است. چه طور ما به تعادل می رسیم؟ با انهدام و تخریب در درون.
قسمتی از کلام استاد هیچ در کلاس قطره
یک غزل بسیار پر فراز و نشیبی که مولانا درباره باخودی و
بیخودی گفته. این با خود بودن، که گاهی وقتها از آن بعنوان من و
ما تعبیرکرده. می گوید من بی من و تو بی تو، یعنی نه منی برای
من باقی می ماند و نه تویی برای تو باقی میماند. این همان
شناخت معنوی است که تو باید منِ انسان سوخته بشود، البته من
غیرواقعی . تا هویت واقعی ما که معنویت خالص هست و زندگی
خالص و ادراک خالص است ، تجلی می کند. این شد مطلب اول.
دیدید که آدمها چقدر زود می میرند؛ اصلاً تعجب آوره، هر خیابانی را
که نگاه می کنید، می بینید چقدر اعلامیه ترحیم زدند. می بینید که
آدم ها اینقدر می میرند.
آدم ها بلد نیستند شاد باشند، چرا که روح بصورت سازمانی و
اصالتاً باید شاد باشد. برای اینکه ضریب بقای ما بالا باشد، باید منبع
علت باشیم، دائما روح انسان شادمانه، مسئولیت پذیره و زیربار
مسئولیت ها شانه خالی نمی کند.