بنام آزادی بی انتهای حقیقت لایتناهی
سلسله بحث های دلبران راه معنا که طی 300 جلسه و 300 بحث تنظیم شده است خدمت عزیزان ارائه می شود، ما می توانیم خردهایی را که به هم دیگر متصل می شوند و فهم را می سازند در این سلسله بحث ها پیدا کنیم، سوال خیلی مهمی که در این راستا مطرح می شود این است که روح انسان چگونه گم می شود؟ و روحی که در دنیا گم شد، بعد از دنیا نیز سرگردان خواهد بود یعنی طبیعتاً روح گم شده یک روح سرگردان خواهد بود، سلسله بحث های دلبران راه معنا به ما کمک می کند که تکه های خرد را در کنار یکدیگر بگذاریم و به فهم عمیقی برسیم تا روح ما سرگردان نباشد.
شایان ذکر است متوجه باشیم که بحث های کتاب دلبران راه معنا از 3 بخش تشکیل شده است، قسمت اول مربوط به دانستن، قسمت دوم مربوط به درک کردن و قسمت سوم مربوط به فهم است و فهمیدن، (دانستن، درک و فهم)
In the name of the endless freedom of infinite truth
A series of debates: The Sweethearts of Meaning Path in 300 discussions and 300 sessions is set to discuss for you dears, this series of discussions is for we find out the wisdoms that connect to each other and form the understanding, a very important question to be discussed in this regard is how to be a human's soul lost and the soul that have been lost in the world, will be wandering too after this world, means a missing soul in the world will naturally be a wandering soul. The series of discussions: The sweethearts of meaning path, helps us to put together the pieces of wisdom and reach to a deep understanding so that our souls never be wandering.
It should be noted that the book; The Sweethearts of Meaning Path noticed 3 parts, the first part: to know, the second part: to understand and the third part: to comprehend
قسمتی از کلام استاد هیچ در کلاس قطره
یک غزل بسیار پر فراز و نشیبی که مولانا درباره باخودی و
بیخودی گفته. این با خود بودن، که گاهی وقتها از آن بعنوان من و
ما تعبیرکرده. می گوید من بی من و تو بی تو، یعنی نه منی برای
من باقی می ماند و نه تویی برای تو باقی میماند. این همان
شناخت معنوی است که تو باید منِ انسان سوخته بشود، البته من
غیرواقعی . تا هویت واقعی ما که معنویت خالص هست و زندگی
خالص و ادراک خالص است ، تجلی می کند. این شد مطلب اول.
دیدید که آدمها چقدر زود می میرند؛ اصلاً تعجب آوره، هر خیابانی را
که نگاه می کنید، می بینید چقدر اعلامیه ترحیم زدند. می بینید که
آدم ها اینقدر می میرند.
آدم ها بلد نیستند شاد باشند، چرا که روح بصورت سازمانی و
اصالتاً باید شاد باشد. برای اینکه ضریب بقای ما بالا باشد، باید منبع
علت باشیم، دائما روح انسان شادمانه، مسئولیت پذیره و زیربار
مسئولیت ها شانه خالی نمی کند.