People of God مـلــــــــت خـــــــــــدا

تفسیر و ارائه آثار مولانا و شمس تبریزی توسط استاد هیچ Interpretation and presentation of Maulana Rumi and Shams Tabrizi's works

People of God مـلــــــــت خـــــــــــدا

تفسیر و ارائه آثار مولانا و شمس تبریزی توسط استاد هیچ Interpretation and presentation of Maulana Rumi and Shams Tabrizi's works

Rise of a Thought Empire


300
 
ظهور امپراطوری اندیشه

(برگرفته شده از کتاب دلبران راه معنا)

مقدمه: ما می توانیم خردهایی را که به هم دیگر متصل می شوند و فهم را می سازند در این سلسله بحث ها پیدا کنیم، سوال خیلی مهمی که در این راستا مطرح می شود این است که روح انسان چگونه گم می شود؟ و روحی که در دنیا گم شد، بعد از دنیا نیز سرگردان خواهد بود، سلسله بحث های دلبران راه معنا به ما کمک می کند که تکه های خرد را در کنار یکدیگر بگذاریم و به فهم عمیقی برسیم تا روح ما سرگردان نباشد.

شایان ذکر است که بحث های کتاب دلبران راه معنا از 3 بخش تشکیل شده است، قسمت اول مربوط به دانستن،  قسمت دوم مربوط به درک کردن و قسمت سوم مربوط به فهم است و فهمیدن، (دانستن، درک و فهم).

 انسان حاصل وحدت در کثرت است، به این معنا که در بین دو نیرو به نام توهم و خیال قرار گرفته، اگر از نیروی خیال بهرمند شود به سمت عشق و تمامیت عشق خواهد رفت یعنی عشق را به تمامیت خواهد فهمید و همه چیز را دانا شده و با خدا یکی می شود، ولی اگر تحت اختیار نیروی توهمی باشد، در منجلاب نیروی منفی و قدیسین جهان منفی با بیماری های ذهنی قرار خواهد گرفت بنابراین لازم است که از این خیال یعنی قدرت فکر روح به نحو احسن بهرمند شویم تا بتوانیم از زیبایی هایی که در زندگی درون مطرح شده است 

بهرمند شویم.

300: ظهور امپراتوری اندیشه



   Rise of a Thought Empire

In the name of the endless freedom of infinite truth
A series of debates: The Sweethearts of Meaning Path in 300 discussions and 300 sessions are set to discuss for your loved ones, the series of discussions has for us found out the wisdoms that connect to each other and form the understanding, a very important question to be discussed in this regard is how to be a human's soul lost and the soul that have been lost in the world, will be wondering too after this world, means a missing soul in the world will naturally be a wandering soul. The series of discussions: The sweethearts of meaning path helps us to put together the pieces of wisdom and reach to a deeper understanding so that our souls never be wandering It should be noted that the book; The Sweethearts of Meaning Path noticed 3 parts, the first part: to know, the second part: to understand and the third part: to comprehend
Before the discussion, it is necessary to express an introduction that human is the result of unity in plurality that is between the two forces with the names; illusion and imagination, if one benefits imagination power, moves toward love and reaches the integrity of love, will move to love, love will be understood entirely, the use of everything and will be one with God, but if be under the disposal of the illusion force by the negative forces, will be placed in autistic negative mental illness,
so it is necessary that we excellently benefit imagination; the power of spirit so that we can best benefit from the beauty has been raised in life.;


راز و نیاز قبل از کشف حقیقت، در واقع ستایش کردن اهریمن و شیطان است


بخشی از سخنان استاد هیچ در کلاس قطره:


این جمله را به خاطر بسپارید که راز و نیاز قبل از کشف حقیقت، در واقع ستایش کردن اهریمن و شیطان است. چون کشف حقیقت اتفاق نیفتاده،  من ابتدا باید حقیقت را بشناسم بعد راز و نیاز کنم.




راز و نیاز قبل از کشف حقیقت، پرستش شیطان است. چون نمی دانم معشوق کیست؟ من می خواهم چه کسی را عبادت و پرستش کنم؟ راز و نیاز بعد از کشف حقیقت است. وقتی که من به درک کامل حقیقت رسیدم آن وقت همانند مولانا می شوم که می گوید نخواب، نخواب، بیدار باش و شب زنده داری کن، سِرَش همین است. اگر معشوق را پیدا کردی، عاشقی و دیگر خواب و خوراک نداری.  ذهن عاشق روی معشوق متمرکز است. این ذهن، ذهن تک قطبی است نه ذهن دو گانه. ذهن دو گانه همان من غیر واقعی انسان است که  بسیار مخرب است. این من غیر واقعی دو تا کار انجام می دهد: انهدام و تخریب. الان مشاهده می کنید در کل سیاره زمین همه مسلح شده اند برای اینکه یا به نهدام کامل برسند یا به تخریب.




در دیدگاه مولانا انقلاب برگشتن به سوی خانه حقیقی است


بخشی از سخنان استاد هیچ در کلاس قطره:


مولانا در غزل 304 می فرماید:

هم ز حق رستیم اول در جهان            هم بدو وا می رویم از انقلاب

روح ما از عشق بوجود آمده و باز رویم سوی حق از انقلاب... باز یک انقلابی در درون ما رخ می دهد؛ یعنی از من غیر واقعی به من واقعی سفر می کنیم و به سوی حق بر می گردیم.




انقلابی که مولانا به کار برده یعنی چه ؟ قطعا فرق می کند با انقلاب های دیگری که بقیه به کار می برند. مولانا می گوید: باز گردید به انقلاب حقیقی، کی ما را برد خانه؟ من خانه نمی دانم. در دیدگاه مولانا انقلاب برگشتن به سوی خانه حقیقی است. نباید در جهان بیرون انهدام و تخریب باشد؛ مثلا انسانها را منهدم کرد، تخریب و نابود کرد؛  می گوید انهدام و تخریب باید در درون اتفاق بیافتد،




 انهدام چه چیزی؟ و تخریب چه چیزی؟ انهدام تجلیات خویش حقیر.

یعنی هر چه خویش حقیر ما تجلی می کند.

هنر واقعی این است که در طول شبانه روز مشغول انهدام و تخریب در درون باشیم. نه انهدام و تخریب در بیرون، آدم ها را بکشیم، خانه ها را خراب کنیم. مردم  را آواره کنیم. ترس و واهمه در زمین ایجاد کنیم. این معنای انقلاب نیست. معنایش این است که شما در درون تجلیات خویش حقیر را منهدم کنید

 دوم تخریب جبر مکانیکی. آنوقت به تعادل می رسید و مثل خدا می شوید.



یک کلمه: "بود"



خدا چه تعریفی داشت؟

یک کلمه: "بود"

هیچ وقت خدا نابود نمی شود، هیچ وقت خدا منهدم نمی شود.

هیچ وقت خدا تخریب نمی شود.

صد گوش نوام باز شد از راز شنیدن     بی بود دهنده نتوان زادن و بودن

بودن ما به بود اوست. شعری هست: بودنم از بودنت، نبودنم از نبودنت. یعنی تا وقتی من هستم که تو هستی، وقتی تو را نداشته باشم من هم نیستم. من در حالت نبود قرار می گیرم. پس دقت کنید، ما وقتی به حالت تعادل می رسیم که در درون انهدام و تخریب داشته باشیم .

هر کس که تعادل تو را به هم می زند، او از تو قوی تر است.

 پس تمرینی که ما باید انجام دهیم، تمرین تعادل است. چه طور ما به تعادل می رسیم؟ با انهدام و تخریب در درون.

برعکس، من غیر واقعی در بیرون انهدام و تخریب دارد، چون چشم روحش بسته است. ضریب ادراکش پایین است؛ پس به اعتقادات سنتی رو می آورد و بعد از آن غرق در مقولات منفی می شود. شما نباید از من غیرواقعی هیچ انتظارعشق داشته باشید. این آدم هیچگاه نمی تواند عشق بورزد، فقط می خواهد در زمین فرمانروایی کند. و حکومت کند.


ولی اگر به دنبال من واقعی آمدیم.  من واقعی چه طور شکل می گیرد ، خدا همین انسان را دوست دارد، همین روح را دوست دارد، یعنی کسی که تعلیم درون را یاد گرفته، تعلیم درون یعنی:
 بی گوش سِر شنیدن، بی دیده ماه دیدن

انقلاب واقعی

بخشی از سخنان استاد هیچ در کلاس قطره:


مولانا درغزل 304 می گوید کسانی میتوانند به من واقعیشان برسند و برگردند به خانه حقیقی، یعنی انقلاب واقعی داشته باشند که

1- از مکان بیرون آمده باشند

2- مثل پروانه شوند که اجتذاب به آتش دارد

 یعنی جذب به آتش می شود و می سوزد و به فنای مطلق می رسد، هیچ اثری از خودش نیست، اینجاست که سخن منصور حلاج را می فهمید (اناالحق). منصور اینقدر در شناخت حقیقی و شناخت معنوی پیشرفت داشت که به این نقطه رسید.

حالا مولانا می گوید  اگر منصور اسرار آگاهی مرا بفهمد خودش را دار می زند. منصور از سوزی که در اسرار آگاهی من هست، خبری ندارد، و اگر بفهمد خودش را دار میزند. نمونه این اسرار در دیوان شمس قابل مشاهده است.

من چه طور به من واقعی برسم؟ با تعلیم درون، که مرا به درک ماورائی می رساند. خیلی جالب است، جامعه معنوی، از انسانهایی تشکیل می شود که دارای درک ماورائی هستند. یعنی پرستیژ و شخصیت ماورائی داشته باشند.